رنج نامه ی من ...

ساخت وبلاگ
خیلی وقت است که حرفی در یک جای وجود من گیر کرده و بازگو نکردنش ، سال ها طول کشیده است. 

خیلی وقت است که از این حرف ، حرف ها گفته ام با خودم و با همه ، ولی باز هم باز مانده است از گفته شدن و شنیده شدن. 

خیلی وقت است که این حرف ناگفته دیگر حرف نیست. شعر است . غزل است . قصیده است . مثنوی هفتاد من است.

خیلی از این حرف ها شاید مانده است . برای گفتن. برای نوشتن. مثل محمد که می خواست بنویسد . مثل محمد که دوست داشت نامه ی خداحافظی مفصلی بنویسد.  و می خواست خداحافظی باشکوهی داشته باشد. خداحافظی بزرگی از همه چیز. 

شاید سکوت باشد. این حرفی که گفتنش به درازا کشیده است. شاید خلأ میان اندیشه ها باشد. یا فاصله ای که پر نشده. یا کاغذی که سفید مانده در میانه ی کتابی که خواننده ای ندارد. 

اما هر چه هست . برخورد مرا می طلبد. برخورد من با این سفیدی . با این سکوت . این حنجره ی خاموش آماده برای فریاد. 

باید فریادش کنم. باید راهی اش شوم. باید به این موجود نا آشنا دست بدهم و همراهش شوم و قصه اش را بشنوم و حرفش را گوش کنم . باید نیازش را ببینم. و اگر قادر بودم دریابم.

مثل رهگذری می ماند گاهی که در میانه ی راه باز مانده است . مسافری که در ایستگاه نشسته ، منتظر قطار و قطاری نیست . ایستگاهی نیست . ریل و جاده ای نیست. 

مثل یک فیلم نامه است. فیلم نامه ی یک فیلم بی عنوان و بی بازیگر و بی کارگردان. یک متن خالی. 

مثل یک نمایش از یک صحنه ی خاموش . از یک پرده ی مبهم. یک استیج بسته و تاریک. 

و من انگار . تنها قطار و ریل و راننده و جاده و اتوبان و بازیگر و کارگردان و نویسنده و مولف این واقعیت ام. 

با اینکه در میانه ی راه ، در ایستگاه خلوت ، در صحنه ی خالی نمایش ، پشت مانیتور خاموش ، کیبورد بی الفبا  و در بیابان ذهن خودم . گم شده ام.

+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۷/۱۱ساعت 16:52&nbsp توسط علی فیاض  | 

از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 154 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 19:56