از بقیه ی هر چیز ...

ساخت وبلاگ

گفتم:
این نیست که از تو خسته ام، نسبت به خودم بی میلم!
گفت:
چرا همیشه چنین است؟
یعنی این وضعیت، که همیشه ما قدم بر می داریم ، راه میرویم، در همین زمین و در میان همین مردم، به هر کس میرسیم چیزی را که میخواهد به او میدهیم، چیزهای معمولی، یا حتی چیزهای خاص! هر چه نیاز دارد، چه اینکه به زبان بیاورد یا نه، حتی اگر بتوانیم به جای محبت، جایی که محبت تمام شده، غرور میدهیم مثلا، یا چیزی که کفایت کند، مثل مغازه ها به جای بقیه پول، بقیه ی شخصیت، بقیه اجزای وجودمان را میدهیم !
گفتم : یعنی چرا ما همیشه این کار را میکنیم؟ چه دلیلی دارد؟
گفت: ...
... این شاید بخاطر این است که ما همیشه مردمی بوده ایم که زنان ما به سوریه میروند برای دفاع از حریم ولایت، و مردان مان به مدرسه های سوخته برای دفاع از حریم علم و تقوا؟ و کودکان ما ؟،آنها عادت کرده اند رویاهایشان را هدیه کنند به دوستانی که هیچ رویایی ندارند !!
گفت :
من پایین رفته ام،ببین: در پایین ترین سطح ممکن:
گناهانم را توجیه میکنم:
دیگر به این چیزها فکر نمیکنم. پیشنهاد میکنم تو هم ...
و چیز عجیب اینکه حس میکنم جسم من بخاطر این گناهان کبیره حالا مقدس شده است،
همانطور که عبادت های تو، محاسن ات را نجس میکند!
دیگر کسی نمی تواند به ما نگاه کند، هر دو وقف معنویت شده ایم. فقط مقربان درگاه میتوانند با ما ملاقات کنند، کوتاه و مختصر!
فقط چیزهایی که می خواهند به آدمها میدهیم. هر چیزی که میشد. هر چیزی که میتوانستیم.
و رویا هایمان را ، به جای بقیه ی هر چیز ...

از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 16:11